جدول جو
جدول جو

معنی فکنده سپر - جستجوی لغت در جدول جو

فکنده سپر
(فَ / فِ کَ دَ / دِ سِ پَ)
مغلوب. (یادداشت مؤلف). شکست خورده. تسلیم شده:
راست گفتی هزیمتی سپهند
خسته و جسته و فکنده سپر.
فرخی (دیوان ص 101).
چه عجب داری از فکنده سپر
شرم عثمان ز رعب پیغمبر.
سنائی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ / فِ کَ دَ / دِ سَ)
منفعل. (انجمن آرا). خجل و منفعل و شرمنده. (برهان). سرافکنده:
از شرم آنکه نیست ره آورد به ز جان
چون زلف تو به لرزه فکنده سر آیمت.
خاقانی.
، مراقب. (انجمن آرا). کنایه از مراقبه کردن باشد. (برهان). معنی برهان بوجه مصدری و از نظر دستور غلط است. معنی صحیح چنین است: در حال مراقبه
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ گَ دَ / دِ سَ)
فکنده سر. کنایه از مراقبه کردن باشد. (از برهان). بدین ترکیب صفت است و معنی مصدری برای آن درست نیست. در حال مراقبه، کنایه از خجل و منفعل و شرمنده نیز هست. (برهان). سرافگنده. رجوع به سرافگنده شود
لغت نامه دهخدا
(کُ دِ)
دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فکنده سر
تصویر فکنده سر
خجل شرمسار، کسی که در حال مراقبه است
فرهنگ لغت هوشیار